منی که به این نون و ماستیا اشکم در نمیاد باخوندنش گریم گرفت. شاید چون دلم پر بود اینجوری شد..شما هم بخونیدش شاید دلتون لرزید و واسم دعا کردین.

منم زیبا

 

منم زیبا که زیبا بنده ام را دوست می دارم

تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو می گوید

تو را در بیکران دنیای تنهایان

رهایت من نخواهم کرد

رها کن غیر من را آشتی کن با خدای خود

تو غیر از من چه می جویی؟

تو با هر کس به غیر من چه می گویی؟

تو راه بندگی طی کن عزیز من /خدایی خوب می دانم

تو دعوت کن مرا با خود به اشکی/یا خدایی میهمانم کن

که من چشمان اشک آلوده ات را دوست می دارم

طلب کن خالق خود را/بجو مارا تو خواهی یافت

که عاشق می شوی بر ما و عاشق می شوم بر تو که

وصل عاشق و معشوق هم / آهسته می گویم / خدایی عالمی دارد

تویی زیبا تر از خورشید زیبایم / تویی والا ترین مهمان دنیایم

که دنیا بی تو چیزی چون تو را کم داشت

وقتی تو را من آفریدم بر خودم احسنت می گفتم

مگر آیا کسی هم با خدایش قهر می گردد؟

هزاران توبه ات را گرچه بشکستی/ ببینم من تو را از درگهم راندم؟

که میترساندت از من؟ رها کن آن خدای دور..

آن نا مهربان معبود . آن مخلوق خود را

این منم پروردگار مهربانت. خالقت.اینک صدا کن مرا با قطره اشکی

به پیش آور دو دست خالی خود را.با زبان بسته ات کاری ندارم

لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم

غریب این زمین خاکی ام.آیا عزیزم حاجتی داری؟

بگو..جز من کس دیگر نمی فهمد. به نجوایی صدایم کن. بدان آغوش من باز است

قسم بر عاشقان پاک با ایمان

قسم بر اسب های خسته در میدان

تو را در بهترین اوقات آوردم

قسم بر عصر روشن. تکیه کن بر من

قسم بر روز . هنگامی که عالم را بگیرد نور

قسم بر اختران روشن اما دور... رهایت من نخواهم کرد

برای درک آغوشم شروع کن. یک قدم با تو

تمام گام های مانده اش با من

تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو می گوید

تو را در بیکران دنیای تنهایان رهایت من نخواهم کرد

سلام.

اومدم بعد ۴ یا ۵ ماه.....اومدم با کوله باری از ؟؟؟؟نمی دونم بگم غم؟ بگم ابهام؟ یا حتی شادی.

....ای کاش می شد واستون بگم چی شده...با اتفاقای اخیر حس می کنم یه چی رو از گم کردم... یه چیو از دست دادم/ ولی از اون ور فکر می کنم یه چیز خیلی مهمی رو بدست اوردم که نگه دادشتنش خیلی سخته/بعضی موقع ها حتی پشیمون می شم که به دستش اوردم..

ای خدا چقدر سخته نتونی چیزی که تو دلته رو راحت و بی پروا واسه یکی بریزی بیرون!!! نه؟

آنکه مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت

در این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت

خواست تنهایی مارا به رخ ما بکشد

تنه ای بر در این خانه ی تنها زد و رفت

نازنین آمد و دستی به دل ما زد و رفت

پرده ی خلوت این غمکده بالا زد و رفت

کنج تنهایی مارا به خیالی خوش کرد

خواب خورشید به چشم شب یلدا زد و رفت

                                                                    هوشنگ ابتحاج

(مجالی واسه بیشتر نوشتن نبود)

....

شب تاسوعای امسال واسم خیلی سنگین تموم شد....

بیچاره من

اول از همه....آنان که فراموش کردند بهبود یافتند.

دوم از همه.....ییییییییییوووووووووووهوووووووووو! محرم اومد

خوش اومد

viva barca

عاااااااااااالی بود. مگه نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

از این به بعد طرفدارای real به جای realmadrid باید بگن real maRID هه

خدا پدر و مادر این آلودگی هوای تهران را بیامرزد که  ۳ هفته ی متوالیست  دارد پدر و مادر معلم هندسه ی ما را میاورد جلوی چشمانش.......هاهاهاهاها هه هه هه هه

اول از همه...هرگاه دوست داری کسی به یاد تو باشد به یاد من باش که همواره به یاده تو هستم ( یکی از آیات قرآن)

دوم از همه... خیلی وقته خودم رو تخلیه ی روحی روانی نکردم تو این بلاگ. اتفاق جالب در هفته ی اخیر زیاد بود اما مجال گفتن نه!

 راستی مدال اوری بانوان محترم در بازی های آسیایی گوانگ زو تو تکواندو رو تبریک میگم...( شما هم به من تبریک بگین بی شخصیت ها)

بابای تا بعد

چه قدر سخته که صبحت رو به امید یه روز خوب و یه اتفاق جدید شروع کنی اما اون روز و اون اتفاق هیچوقت پیش نیاد!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

+18

ادامه نوشته